سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیشب سومین شبی بود که نخوابیدم. دیشب هم از درد بی خیال کلرجی‏من شدم. سه روزه که عقلم درد می‏کنه! از عقلی که بعد از 21 سال و اندی تازه یادش میاد که باید سبز بشه، چیزی بیش از این نمی‏شه انتظار داشت. ولی خب همین روزا این عقل کوچولو رو می‏کشم تا از خیرش راحت شم. حالا این ها بماند.

تقریبا تصمیم گرفتم که  فردا شب برم «میم مثل مادر» رو ببینم. از آقایون کسی پایه هست که وقتش رو داشته باشه فردا بریم؟ گفتم با هم بریم هم بهتره، هم این که ... خب بهتره دیگه!... آهان می‏تونیم در موردش صحبتکی هم بکنیم. هان؟


نوشته شده در  یکشنبه 85/8/28ساعت  10:9 صبح  توسط کلرجی‏من 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
من...
لباس تنگ کلرجی‏من
راز داوینچی
کاریکاتوریست دانمارکی یا ایرانی؟!
من کلرجی‏من نیستم
چشم‏های خدا
سیب بی هسته، بی‏سوک
خوشحالی یا ناراحت؟
برف‏پاک‏کن
سکر
حمل بر صحت
اتحاد متحاد دیگه چه صیغه‏ایه؟!
دعوای حرفه‏ای
مردم، روان‏شناسان بالفطره
من یک آدم بی‏کارم
[همه عناوین(218)]